نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15

موضوع: لطفا راهنمایی کنید

5444
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39935
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy لطفا راهنمایی کنید

    سلام من حدود ۷ماه پیش با آقا پسری آشنا شدم از اولش خیلی بهش علاقه مند شدم اونم همینطور میگفت خیلی رابطمون خوب بود تا اینکه من کلا احساس میکردم همونی هستش که میخواستم ما دو بار با هم معاشقه داشتیم در حد بغل و لب گاهی باهم دعوا هم داشتیم اونم ب خاطر رابطها ک من مخالف بودم و اون میگفت نیاز دارمو...هدفشم گفت باهام ازدواجه حتی گفت ب خونواده گفتم ولی کمکم متوجه شدم داره بهم دروغ میگه با ی اکانت دیگه ب عنوان ی دختر بهش پم دادم باهاش دوست شد ،بهش گفتم منو با ابجیش آشنا کنه قبول نکرد ی سری دروغهای دیگه هم بهم گفت مثلا اولا میگفت بعدسالگرد مامانش میاد خواستگاری بعد ی بهانه دیگه اورد در حالی ک من ازش نخواستم چون رابطه ما در حد چند ماه بود و من دوس داشتم بیشتر همو بشناسیم ولی تو این مدت من کاملا بهش وابسته شدم اونم همیشه میگفت میخوام وابستم شی نشی ولم میکنی و...اونم اینو میگفت کم کم همش ازم رابطه میخواست البته ن در حد ************ میگفت دوست دارم دلم میخواد ابراز علاقه کنم فقط در این حد ن بیشتر و منم بخاطر بی اعتمادی ک بهش پیدا کرده بودم مخالف بودم تا اینکه ی شب تو چتا سر این موضوع دعوامون شد و گفت من دوستت ندارم گفتم پس چرا باهامی گفت نمیدونم شاید سرگرمی شاید تفریح منم آروم و بدون هیچ دعوای گفتم باشه و بلاکش کردم اس دادو گفت دروغ گفتم ولی از نظر من کاملا راست بود من ی مدت باهاش سرد شدم با اینکه تو دلم خیلی دوسش داشتم تا اینکه بعد چند روز خودش اومد و گفت میدونم دوسم داری منم دوستت دارمو شوخی کردم و...ولی گفتم من دیگه نمیخوامت و خدافظی کردم اونم پسر خیلی مغروریه رفت هدفم فراموش کردنش بود ولی نتونستم تا اینکه ۲۰روز پیش فکردم پای دختر دیگه در میونه رفتم بهش پم دادم ک واقعا چقدر راحت تونستی منو بیخیال شی و ولم کنی ...اونم گفت ن اینطور نیست ولی دیگه حوصله نداشت ج پیاممو بده با این رفتارش من هم خرد شدم هم وابسته تر الان نمیدونم چیکار کنم واقعا بهش وابستم بخاطر رابطمون همون حد هم برای من زیاد بود و احساس ناراحتی بهم دست میده جدا از دوس داشتن احساس میکنم باهام بازی شده امروز اونقدر عصابم خرد بود رفتم بهش هر چی از دهنم در اومد گفتم هیچی نگفت دقیقا نمیدونم فازش چی بود اگه دوس نداشت چرا وارد زندگیم شد اگرم دنبال ************ بود باز راحت میتونست ادامه بده احساس میکنم باهام راحت بازی کردو رفت واقعا خیلی ناراحتم واقعا میخوام بدونم دنبال چی بوده چرا وقتی مطمعن شد وابسته شدم رفت من خیلی کارا براش کردم حتی ی بار الکی گفته بود سرطان داره گفتم من بازم هستم بعدا گفت میخواستم ببینم چقدر برات مهمم چرا یهو زد زیر همچی نمیدونم خودشم هیچی نگفت الان من چیکار کنم ن میتونم برم سمتش ن فراموشش کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط roz* نمایش پست ها
    سلام من حدود ۷ماه پیش با آقا پسری آشنا شدم از اولش خیلی بهش علاقه مند شدم اونم همینطور میگفت خیلی رابطمون خوب بود تا اینکه من کلا احساس میکردم همونی هستش که میخواستم ما دو بار با هم معاشقه داشتیم در حد بغل و لب گاهی باهم دعوا هم داشتیم اونم ب خاطر رابطها ک من مخالف بودم و اون میگفت نیاز دارمو...هدفشم گفت باهام ازدواجه حتی گفت ب خونواده گفتم ولی کمکم متوجه شدم داره بهم دروغ میگه با ی اکانت دیگه ب عنوان ی دختر بهش پم دادم باهاش دوست شد ،بهش گفتم منو با ابجیش آشنا کنه قبول نکرد ی سری دروغهای دیگه هم بهم گفت مثلا اولا میگفت بعدسالگرد مامانش میاد خواستگاری بعد ی بهانه دیگه اورد در حالی ک من ازش نخواستم چون رابطه ما در حد چند ماه بود و من دوس داشتم بیشتر همو بشناسیم ولی تو این مدت من کاملا بهش وابسته شدم اونم همیشه میگفت میخوام وابستم شی نشی ولم میکنی و...اونم اینو میگفت کم کم همش ازم رابطه میخواست البته ن در حد ************ میگفت دوست دارم دلم میخواد ابراز علاقه کنم فقط در این حد ن بیشتر و منم بخاطر بی اعتمادی ک بهش پیدا کرده بودم مخالف بودم تا اینکه ی شب تو چتا سر این موضوع دعوامون شد و گفت من دوستت ندارم گفتم پس چرا باهامی گفت نمیدونم شاید سرگرمی شاید تفریح منم آروم و بدون هیچ دعوای گفتم باشه و بلاکش کردم اس دادو گفت دروغ گفتم ولی از نظر من کاملا راست بود من ی مدت باهاش سرد شدم با اینکه تو دلم خیلی دوسش داشتم تا اینکه بعد چند روز خودش اومد و گفت میدونم دوسم داری منم دوستت دارمو شوخی کردم و...ولی گفتم من دیگه نمیخوامت و خدافظی کردم اونم پسر خیلی مغروریه رفت هدفم فراموش کردنش بود ولی نتونستم تا اینکه ۲۰روز پیش فکردم پای دختر دیگه در میونه رفتم بهش پم دادم ک واقعا چقدر راحت تونستی منو بیخیال شی و ولم کنی ...اونم گفت ن اینطور نیست ولی دیگه حوصله نداشت ج پیاممو بده با این رفتارش من هم خرد شدم هم وابسته تر الان نمیدونم چیکار کنم واقعا بهش وابستم بخاطر رابطمون همون حد هم برای من زیاد بود و احساس ناراحتی بهم دست میده جدا از دوس داشتن احساس میکنم باهام بازی شده امروز اونقدر عصابم خرد بود رفتم بهش هر چی از دهنم در اومد گفتم هیچی نگفت دقیقا نمیدونم فازش چی بود اگه دوس نداشت چرا وارد زندگیم شد اگرم دنبال ************ بود باز راحت میتونست ادامه بده احساس میکنم باهام راحت بازی کردو رفت واقعا خیلی ناراحتم واقعا میخوام بدونم دنبال چی بوده چرا وقتی مطمعن شد وابسته شدم رفت من خیلی کارا براش کردم حتی ی بار الکی گفته بود سرطان داره گفتم من بازم هستم بعدا گفت میخواستم ببینم چقدر برات مهمم چرا یهو زد زیر همچی نمیدونم خودشم هیچی نگفت الان من چیکار کنم ن میتونم برم سمتش ن فراموشش کنم
    سلام

    شما و ایشون چند سال دارید؟

    میزان تحصسلاتتون چقدره؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39935
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    هردومون ۲۸ساله هستیم من لیسانسم ایشون دیپلم ک اینم دروغ گفته بودن لیسانس هست بعدا ک خودم توجه شدم و بهشون گفتم گفت چندین بار خواستم بهت بگم ولی برام خیلی سخت بود ترسیدم بری
    نمیدونم واقعا هدفش چی بود خیلی ناراحتم،وقتی باهم دوست بودیم چندین بار من قهر کردم همش پیگیر بود همش خواهش میکرد ک برگردم با وجود اینا کلا هم دروغ گفته بود
    ویرایش توسط roz* : 01-14-2019 در ساعت 07:22 AM

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38417
    نوشته ها
    217
    تشکـر
    397
    تشکر شده 92 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    ازدواج تو ایران با شرایط و حقوق زن بزرگترین اشتباهه
    بد بختی و عذابه
    اگه حقوق مرد و زن برابر بشه شاید بهتر باشه

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    با توجه به توضیحات شما مشخص است این آقا هدفی جز دوستی نداشته اند و شما هدف دیگری در ذهن خودتان تشکیل داده اید و با توجه به اهدفتان مسیر متفاوتی را طی کرده اید هر چند در رابطه دوستی نیز صداقت اهمیت دارد و باید به دیدگاههای یکدیگر احترام گذاشته شود که این آقا از هیچ یک از این ها برخوردار نبوده است و شما تنها به دلیل وابستگی و خیالپردازی های دیگر در ذهنتان این رابطه را برای خودتان بزرگ کرده اید و شما نیز بهتر است با این موضوع کنار بیایید چون می تواند این رابطه آسیب های بیشتری چه از نظر روحی و جنسی برایتان به همراه داشته باشد . سعی کنید در کنار احساستان به این موضوع به صورت منطقی نیز فکر کنید و از این رابطه به عنوان یک تجربه برای ادامه مسیر و رسیدن به اهدافتان استفاده کنید به این موضوع بیشتر فکر کنید که اگر این رابطه به ازدواج نیز ختم شود شما می توانید به این آقا اعتماد کنید ؟ تصمیم نهایی با خود شماست اما بهتر است کمی در کنار احساسات به صورت منطقی نیز به این رابطه فکر کنید. گاهی افراد با برخوردهایشان به طرف مقابل اجازه سوء استفاده را می دهند سعی کنید بخاطر دوست داشتن حاضر به رابطه به همه شکل و دریافت توهین از سمت مقابلتان نشوید.

    درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    02122354783
    شاد باشید

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39935
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    سلام.ممنون از جوابتون، الان من خیلی سوالا تو ذهنم هست بذارید جزییاتو کامل بنویسم

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39935
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    ببینید بذارید با جزییات توضیح بدم..من کلا هنگم اخخ ی ادم بخاطر چی باید این مسخره بازیارو در بیاره.رابطه ما از ۱۹تیر شروع شد اول آشنای مجازی بعد ی هفته بیرون همو دیدیم خیلب مودب باشخصیت بود و از هر لحاظ گزینه ایدال برای آشنای بود اونم همینارو بهم گفت رابطه ما خیلی عالی داشت پیش میرفت خیلی خوب تا اون حد ک ایشون گفتن بعد سالگرد مامانشون ک اخرای شهریور بود میاد خواستگاری ....ایشون تازه خواهراش ازدواج کرده بودن و پدر مادرش فوت کرده بود ار لحاظ روحی یکم متعادل نبود مثلا چند بار از خودکشی حرف زد ک یبار اونقدر جدی بود ک من چون خواهراشو از طریق اینستا میشناخت رفتم بهش گفتم ولی بعد گفت شوخی کرده و میخواسته بدونه عکس العملم چیه،من بیشتر از نصف علاقم از سر دلسوزی بود حتی از صحبتاش متوجه شدم تحصیلاتشو دروغ گفته ولی سیع کردم چیزی نگم و بیشتر بشناسمش چون از لحاظ اخلاق و شخصیت عالی بود ی بار خواست برم خونشون ک سر این موضوع بحثمون شد ک گفت تو بهم اعتماد نداری،میدونم ولم میکنی،حتی پای یکی دیگه وسطه و ....متاسفانه متقاعد شدم با توجه ب شناختی ک داشتم میدونستم کاری نمیکنه و کنجکاوم بودم بیشتر بشناسمش قسم هم خورد ک حتی دست بهم نزنه منم قبول کردم رفتم فقط دو سه ساعت باهم صحبت کردیم وتموم بعد اون ایشون کلا خیلی بیشتر از قبل ابراز علاقه میکردن البته من گفتم این کارش برای جلب اعتماده به خودم قول داده بودم اولین و اخرین بار باشه ی ماه اینطوری گذشت و خیلب خوب بودیم حتی گفت خواهراش میخوان ببیننم البته احتمال میدادم دروغ میگه بعد ی مدت رفتاراش عوض شد همش میگفت من تکلیفم مشخص نیست و هر لحظه احتمال داره برم و...همش میپرسیدم نمیگفت تا اینکه گفت من مشکل قلبی دارمتصمیمتو بگیر ک با این شرایط میتونی باهام بمونی یا ن..منم گفتم ک نصف بیشتر علاقم ار سر دلسوزی بود گفتم میمونم اونقدر باورم شده بود فک میکدم واقعا هر لحظه ممکنه بمیره همشم ضربان قلبشو میگرفت میفرستاد ک بالا بود همش ار تنهایش و بدبختیش میگفت دلم نیومد باز رفتم دیدش ولی گفت دروغ گفته و میخواسته بدونه چقدر براش مهمم،ما اینا ی معاشقه باهم داشتیم در همون حد ک بالا گفتم بعدش من ی مدت بخاطر کارش قهر کردم واون همش پی گیر بود و گفتچ اشکالی داشت مگه چیکار کردیم و....باز متقاعد شدم و باهم خوب بودیم بیشتر از قبل ولی احساس کردم یکم بسته تر شده باهام مثلا چون میدونست من ب اینستاش دسترسی دارم اینستاشو بست با خودم گفتم ب سرم زد که امتحانش کنم با ی اکانت پم دادم متاسفانه باهاس دوست شدو حتی گفت هیشکیو دوس نداره ی مورد خیانت دیگه هم داشت.رفتم بهش گفتم و باهاش کات کردم ولی همش اصرار کرد ک ببخشمش گفت جبران میکنم گفت میدونستم خودتی البته من باور نکردم ولی بازم متاسفانه دوستش داشتم گفت باهام بمون حالت روحیم خوب نیست و..باهاش موندم ولی خیلی سرد بود ک خودش کم کم بره ولی خودمم نمیتونستم ازش دل بکنم یبار بهش گفتم اگه واقعا میخوای اشتباهتو جبران کنی منو با آبجیت آشنا کن بدونم راست میگی قبول نکرد گفت دلیلشو بعدا میگم،همینطور گذشت ک اخرای مهر گفت میخوام یچیزی بهت بگم قول بده ب ابجیهام نگی گفتم باشه گفت من سرطان خون دارم کلی علایم و عکس فرستاد و گفت دوماهه متوجه شده منه ساده باز باورم شد گفتم شاید بخاطر همین منو با ابجیش اشنا نکرده بازم رفتم دیدنش و باز دروغ ک بدونم چقدر منو دوس داری ی معاشقه هم اینجا بود متاسفانه ولی من دیگه حالم از بهم میخوردگفتم دیگه ادامه نمیدم تو داری قشنگ بامن بازی میکنی ی ماه رابطمون تموم بود اون همش تماس میگرفت شاید روزی ۱۰بار نتونستم من کاملا وابسته شده بودم میدونستم راهم اشتباهه ولی نمیتونستم تموم کنم برگشتم سررابطه ولی دیگه اخرین توانشک زده بود دیگه از رفتن خونشون چیزی نمیگفت تا اینکه حدود ی ماه پیش ک باهم چت میکردیم اول داشت ازم تعریف میکرد یهو گفت من دوستت ندارم گفتم چرا پس باهامی گفت نمیدونم شاید سرگرمی شاید تفریح گفتم باشهو بلاکش کردم اس داد گفت الکی گفتم نمیخوام ناراحت شی منم گفتم اتفاقا خوشحال شدم و منتظر این حرفت بودم منم نمیخوامت ولی واقعا ناراحت شدم ی هفته بعد بازم اومد پم داد ک دوسم داره و شوخی کرده وـــمنم گفتم من جدی بودم نمیخوامش رفت تا ۲۰روز پیداش نبود احساس کردم پای ی دختر دیگه وسطه رفتم بهش پ م دادم دیدم چیزی نیست گفت تو ک منو ول کردی چطوری اینقد حساسی رومگفتم نمیتونم فراموشس کنم و چطوری منو فراموش کرده...اونم گفت تقصیر خودته خودت خواستی و تا تهش باهات بودم و حتی خواستم بیام پم بدم بعضی رفتارات یادم افتاد منصرف شدم ..ولی حوصله ج پیام دادنو نداشت منم اگه یکی بی محلی کنه بهم واقعا عصابم خورد میشه و کنترل ندارم رو خودم رابطه رو تموم شده دونستم رفتم رابطمونو ب ابجیش گفتم ک داداشش چ غلطا میکنه فقطمیخواستم خرابش کنم چون راحت باهام بازی کرده بود سر این موضوع باهم دعا کردیم منم تحدیدش کردم ک ب خونوادم میگم و تلافی میکنم اون بازم گفت تقصیرارو گردن من ننداز خودت باعث شدی باز اروم شدمو ازش معذرت خواهی کردم ی جور جریانو باهم درستش کردیم ولی بازم رفت و ن پم ن چیزی این رفتارا شدیدا منو ب طرف وابسته میکنه خودشم اینو میدونست چند روز پیشم واقعا ناراحت بودم رفتم پویش هر چی از دهنم دراومد بهش گفتم اونم هیچی نگفت بلاکمم نکرد....احساس میکنم من خیلی خدمو خرد کرد خیلی واقعا الان هنگم ک چی شد جریان چی بود واقعا ...کجارو من اشتبا رفتم..اون چرا این همه دروغ گفت بخاطر ی هوس!مگه میشه منکه با سرطانشم کنار میومدم ...نمیدونم الان چیکار کنم..کاملا بیخیال شم.بلاکش کنم...خطمو عوض..کنم..نمیدونم الان عکسالعمل من به این جریان چی باشه...گاهی حتی میخوام ی جوری تلافی کنم...خیلی داغونم ...چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟؟/

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39935
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    اینم همیشه بهم میگفت دختر سختی مثل تورو داشتن بهم حس غرور میده...چون من خودم روانشناسی خوندم گاهی هم بهم میگفت شما ک خودت روانشناسی ...احساس میکنم ی عقدهای داشته مثلا بازی کرد بامن ک شاید از نظرش سطحم ازش بالاتر بوده براش لذت داشته....ولی من الان نمیدونم تکلیفم چیه ..شما بودید جای من چیکار میکردید

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    با سلام مجدد خدمت شما دوست عزیز
    دقت کنید که اینکه او به چه دلیلی رفتارهایی این مدلی را از خود نشان داده است تا زمانی که خودش بیان نکند نمی توان قضاوتی کرد اما بهتر است نگذارید او برای شما تصمیم گیری کند و هر زمان که دوست داشت بیاید و هر وقت نه برود سعی کنید به موضوعاتی که اتفاق افتاده است بیشتر دقت کنید و اگر تصمیم به جدا شدن و اتمام رابطه گرفتیید می توانید بدون اینکه کاری انجام دهید که بعد ذهنتان درگیر این موضوع بماند مانند بلاک کردن یا عوض کردن خطتتان بهتر است به صورت مستقیم به او بگوید و از تصمیمتان به او اطلاع بدهید و بعد اگر خواستید خطتتان را عوض کنید و از این رابطه به عنوان یک تجربه استفاده کنید برای رسیدن به اهدافتان و انتخاب مناسب تر در آینده.
    درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    02122354783
    شاد باشید

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39935
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    ممنون از جوابتون لطف کردید

  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39935
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    بهترین راه اینکه تموم کنم چون واقعا از لحاظ روحی داغون شدم اصلا حتی برای کارهای روزمرم هم انگیزه ندارم
    ویرایش توسط roz* : 01-15-2019 در ساعت 10:24 PM

  12. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39256
    نوشته ها
    274
    تشکـر
    88
    تشکر شده 98 بار در 77 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    این مرتیکه دنبال رابطه جنسی مفتی با شما بوده
    از اینا که رابطه برقرار میکنن و بعدش فرار میکنن
    بعد دیده شما به این سادگیا خام نمیشی
    ولت کرده رفته ...
    دمتم گرم
    خوب گذاشتیش تو خماری
    امضای ایشان
    [/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
    آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
    همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
    دل نبند!
    اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست

  13. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2019
    شماره عضویت
    39935
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    ...
    ویرایش توسط roz* : 01-22-2019 در ساعت 08:10 PM

  14. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2019
    شماره عضویت
    40068
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    14
    تشکر شده 58 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط roz* نمایش پست ها
    ببینید بذارید با جزییات توضیح بدم..من کلا هنگم اخخ ی ادم بخاطر چی باید این مسخره بازیارو در بیاره.رابطه ما از ۱۹تیر شروع شد اول آشنای مجازی بعد ی هفته بیرون همو دیدیم خیلب مودب باشخصیت بود و از هر لحاظ گزینه ایدال برای آشنای بود اونم همینارو بهم گفت رابطه ما خیلی عالی داشت پیش میرفت خیلی خوب تا اون حد ک ایشون گفتن بعد سالگرد مامانشون ک اخرای شهریور بود میاد خواستگاری ....ایشون تازه خواهراش ازدواج کرده بودن و پدر مادرش فوت کرده بود ار لحاظ روحی یکم متعادل نبود مثلا چند بار از خودکشی حرف زد ک یبار اونقدر جدی بود ک من چون خواهراشو از طریق اینستا میشناخت رفتم بهش گفتم ولی بعد گفت شوخی کرده و میخواسته بدونه عکس العملم چیه،من بیشتر از نصف علاقم از سر دلسوزی بود حتی از صحبتاش متوجه شدم تحصیلاتشو دروغ گفته ولی سیع کردم چیزی نگم و بیشتر بشناسمش چون از لحاظ اخلاق و شخصیت عالی بود ی بار خواست برم خونشون ک سر این موضوع بحثمون شد ک گفت تو بهم اعتماد نداری،میدونم ولم میکنی،حتی پای یکی دیگه وسطه و ....متاسفانه متقاعد شدم با توجه ب شناختی ک داشتم میدونستم کاری نمیکنه و کنجکاوم بودم بیشتر بشناسمش قسم هم خورد ک حتی دست بهم نزنه منم قبول کردم رفتم فقط دو سه ساعت باهم صحبت کردیم وتموم بعد اون ایشون کلا خیلی بیشتر از قبل ابراز علاقه میکردن البته من گفتم این کارش برای جلب اعتماده به خودم قول داده بودم اولین و اخرین بار باشه ی ماه اینطوری گذشت و خیلب خوب بودیم حتی گفت خواهراش میخوان ببیننم البته احتمال میدادم دروغ میگه بعد ی مدت رفتاراش عوض شد همش میگفت من تکلیفم مشخص نیست و هر لحظه احتمال داره برم و...همش میپرسیدم نمیگفت تا اینکه گفت من مشکل قلبی دارمتصمیمتو بگیر ک با این شرایط میتونی باهام بمونی یا ن..منم گفتم ک نصف بیشتر علاقم ار سر دلسوزی بود گفتم میمونم اونقدر باورم شده بود فک میکدم واقعا هر لحظه ممکنه بمیره همشم ضربان قلبشو میگرفت میفرستاد ک بالا بود همش ار تنهایش و بدبختیش میگفت دلم نیومد باز رفتم دیدش ولی گفت دروغ گفته و میخواسته بدونه چقدر براش مهمم،ما اینا ی معاشقه باهم داشتیم در همون حد ک بالا گفتم بعدش من ی مدت بخاطر کارش قهر کردم واون همش پی گیر بود و گفتچ اشکالی داشت مگه چیکار کردیم و....باز متقاعد شدم و باهم خوب بودیم بیشتر از قبل ولی احساس کردم یکم بسته تر شده باهام مثلا چون میدونست من ب اینستاش دسترسی دارم اینستاشو بست با خودم گفتم ب سرم زد که امتحانش کنم با ی اکانت پم دادم متاسفانه باهاس دوست شدو حتی گفت هیشکیو دوس نداره ی مورد خیانت دیگه هم داشت.رفتم بهش گفتم و باهاش کات کردم ولی همش اصرار کرد ک ببخشمش گفت جبران میکنم گفت میدونستم خودتی البته من باور نکردم ولی بازم متاسفانه دوستش داشتم گفت باهام بمون حالت روحیم خوب نیست و..باهاش موندم ولی خیلی سرد بود ک خودش کم کم بره ولی خودمم نمیتونستم ازش دل بکنم یبار بهش گفتم اگه واقعا میخوای اشتباهتو جبران کنی منو با آبجیت آشنا کن بدونم راست میگی قبول نکرد گفت دلیلشو بعدا میگم،همینطور گذشت ک اخرای مهر گفت میخوام یچیزی بهت بگم قول بده ب ابجیهام نگی گفتم باشه گفت من سرطان خون دارم کلی علایم و عکس فرستاد و گفت دوماهه متوجه شده منه ساده باز باورم شد گفتم شاید بخاطر همین منو با ابجیش اشنا نکرده بازم رفتم دیدنش و باز دروغ ک بدونم چقدر منو دوس داری ی معاشقه هم اینجا بود متاسفانه ولی من دیگه حالم از بهم میخوردگفتم دیگه ادامه نمیدم تو داری قشنگ بامن بازی میکنی ی ماه رابطمون تموم بود اون همش تماس میگرفت شاید روزی ۱۰بار نتونستم من کاملا وابسته شده بودم میدونستم راهم اشتباهه ولی نمیتونستم تموم کنم برگشتم سررابطه ولی دیگه اخرین توانشک زده بود دیگه از رفتن خونشون چیزی نمیگفت تا اینکه حدود ی ماه پیش ک باهم چت میکردیم اول داشت ازم تعریف میکرد یهو گفت من دوستت ندارم گفتم چرا پس باهامی گفت نمیدونم شاید سرگرمی شاید تفریح گفتم باشهو بلاکش کردم اس داد گفت الکی گفتم نمیخوام ناراحت شی منم گفتم اتفاقا خوشحال شدم و منتظر این حرفت بودم منم نمیخوامت ولی واقعا ناراحت شدم ی هفته بعد بازم اومد پم داد ک دوسم داره و شوخی کرده وـــمنم گفتم من جدی بودم نمیخوامش رفت تا ۲۰روز پیداش نبود احساس کردم پای ی دختر دیگه وسطه رفتم بهش پ م دادم دیدم چیزی نیست گفت تو ک منو ول کردی چطوری اینقد حساسی رومگفتم نمیتونم فراموشس کنم و چطوری منو فراموش کرده...اونم گفت تقصیر خودته خودت خواستی و تا تهش باهات بودم و حتی خواستم بیام پم بدم بعضی رفتارات یادم افتاد منصرف شدم ..ولی حوصله ج پیام دادنو نداشت منم اگه یکی بی محلی کنه بهم واقعا عصابم خورد میشه و کنترل ندارم رو خودم رابطه رو تموم شده دونستم رفتم رابطمونو ب ابجیش گفتم ک داداشش چ غلطا میکنه فقطمیخواستم خرابش کنم چون راحت باهام بازی کرده بود سر این موضوع باهم دعا کردیم منم تحدیدش کردم ک ب خونوادم میگم و تلافی میکنم اون بازم گفت تقصیرارو گردن من ننداز خودت باعث شدی باز اروم شدمو ازش معذرت خواهی کردم ی جور جریانو باهم درستش کردیم ولی بازم رفت و ن پم ن چیزی این رفتارا شدیدا منو ب طرف وابسته میکنه خودشم اینو میدونست چند روز پیشم واقعا ناراحت بودم رفتم پویش هر چی از دهنم دراومد بهش گفتم اونم هیچی نگفت بلاکمم نکرد....احساس میکنم من خیلی خدمو خرد کرد خیلی واقعا الان هنگم ک چی شد جریان چی بود واقعا ...کجارو من اشتبا رفتم..اون چرا این همه دروغ گفت بخاطر ی هوس!مگه میشه منکه با سرطانشم کنار میومدم ...نمیدونم الان چیکار کنم..کاملا بیخیال شم.بلاکش کنم...خطمو عوض..کنم..نمیدونم الان عکسالعمل من به این جریان چی باشه...گاهی حتی میخوام ی جوری تلافی کنم...خیلی داغونم ...چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟؟/
    دوست عزیز
    چرا اینقدر غلط املایی و دستوری در متن هست. لطفا یه کم دقت کنید.حوصله آدمو سر می بره.

  15. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39256
    نوشته ها
    274
    تشکـر
    88
    تشکر شده 98 بار در 77 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط ماجراجو نمایش پست ها
    دوست عزیز
    چرا اینقدر غلط املایی و دستوری در متن هست. لطفا یه کم دقت کنید.حوصله آدمو سر می بره.
    حالا مثلا میخای بگی معلم املایی ؟
    امضای ایشان
    [/SIZE]اینجا سرزمین نامردمی هاست،به سلام گرم هیچکس اعتماد نکن
    آدم های این حوالی روی حرف ها و انتخاب هایشان نمیمانند
    همان ها که شروع کردند ،همان ها که تو را خاستند، یک روز در کمال ناباوری و انکار، تو و دل بستگی ات را پس میزنند
    دل نبند!
    اینجا پایان هیچ شاهنامه ای خوش نیست

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2021, 11:35 PM
  2. رژیم غذایی طلایی برای زیبایی پوست و مو
    توسط javaheri69 در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-06-2017, 09:29 PM
  3. اطلس زیبایی دختران، سوژه عکاس رومانیایی
    توسط ASSASSIN در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 06-28-2015, 01:38 AM
  4. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM
  5. راهکارهایی برای داشتن روزهایی بهتر از دیروز
    توسط Artin در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-04-2014, 11:30 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد